ریتم آهنگ

آشنایی با آلکساندر آرچیپنکو؛ مجسمه ساز اوکراینی-آمریکایی (بخش2)

آشنایی با آلکساندر آرچیپنکو؛ مجسمه ساز اوکراینی-آمریکایی (بخش2)

دوره بلوغ

در آگوست 1914، آلمان به فرانسه و روسیه اعلان جنگ کرد و چندین هنرمند مقیم پاریس به جنوب فرانسه نقل مکان کردند. آرچیپنکو چهار سال بعد را در Cimiez، نزدیک نیس، در Château Valrose گذراند. او تنها یکی از گروهی از هنرمندان برجسته ساکن در منطقه از جمله: هانری ماتیس، آمدئو مودیلیانی، مورگان راسل، چایم سوتین و لئوپولد سرواژ بود. آرچیپنکو در طول مدتی که در Cimiez بود، به استودیو یا مواد لازم برای مجسمه‌هایش دسترسی نداشت. بنابراین او بیشتر وقت خود را صرف کار بر روی «نقاشی‌های مجسمه‌سازی» کرد، تکنیکی که در سال 1912 ابداع کرد و از مواد در دسترس‌تری مانند پاپیه ماشه، شیشه، چوب یا فلز استفاده می‌کرد. پس از جنگ، او به پاریس بازگشت، جایی که امیدوار بود موفقیت اولیه خود را گسترش دهد. آثار او در سال 1920 در بینال ونیز به نمایش درآمد و سال بعد اولین نمایشگاه انفرادی خود را در نیویورک در Société Anonyme برگزار کرد. او در سال 1921 به برلین نقل مکان کرد و در آنجا مدرسه هنری دیگری افتتاح کرد و با مجسمه‌ساز اکسپرسیونیست آنجلیکا اشمیتز ازدواج کرد. او در زمان اقامت خود در برلین به سبک طبیعت گرایانه تر روی آورد که با اشتیاق کمتری از سوی منتقدان مواجه شد.

اواخر دوره

اواخر دوران حرفه ای آرکیپنکو به همان اندازه که با کار او در مجسمه سازی مشخص شد، تدریس او بود. در سال 1923، به محض ورود به شهر نیویورک، یک مدرسه هنری افتتاح کرد، که سال بعد با افتتاح برنامه سالانه هنر تابستانی جدید در وودستاک، نیویورک، که تا زمان مرگ او ادامه یافت، دنبال شد. در سال 1927 او Archipentura را اختراع و ثبت اختراع کرد، یک سیستم مکانیکی برای اعمال رنگ بر روی نوارهای کوچک بوم که می‌توان آن را برای ایجاد یک تصویر کامل جابجا کرد. این اختراع با اعتقاد او مطابقت داشت که هنر باید پویایی زندگی مدرن را منعکس کند. سبک او دوباره در دهه‌های 1930 و 1940 به سمت طبیعت‌گرایی کلاسیک در مواد مجسمه‌سازی سنتی - برنز، مرمر و گچ تغییر کرد.

 

او در سال 1936 در نمایشگاه آلفرد اچ بار، کوبیسم و ​​هنر انتزاعی در موزه هنر مدرن نیویورک حضور داشت. پس از مدت کوتاهی در کالیفرنیا، در سال 1937 به شیکاگو نقل مکان کرد و به درخواست لاسلو موهولی-ناگی به هیئت علمی باهاوس جدید پیوست. زمان او در نیو باهاوس کوتاه بود و در سال 1938 به شهر نیویورک بازگشت.

در طول دهه های 1940 و 1950، آرچیپنکو بیشتر وقت خود را صرف تدریس و سخنرانی در سراسر کشور کرد. او همچنین به تولید آثار جدید ادامه داد و کارهای قبلی را برای نمایشگاه های مختلف بازسازی کرد که برخی از آنها را خودش ترتیب داد. در دهه 1950 او شروع به آزمایش با مواد صنعتی، از جمله فرمیکا و باکلیت کرد، که در مجسمه‌ها و مجسمه‌های جدید با رنگ‌های روشن و اغلب در مقیاس جاه‌طلبی گنجانده شدند. در سال 1960 او کتاب خود را با عنوان Archipenko: Fifty Creative Years, 1908-1958 منتشر کرد که شامل مجموعه ای جامع از تصاویر و مجموعه ای از متون کوتاه بود که ایده های او را در مورد زیبایی شناسی و هنر شرح می داد. آخرین اثر آرچیپنکو تنها مجسمه یادبود او بود (اگرچه تا حدودی با نسخه 60 فوتی که او در ابتدا برنامه ریزی کرده بود فاصله داشت). با پادشاه سلیمان (1963) هنرمند با برنز کار کرد تا مفهوم یک پیکره خداگونه را خلق کند: شاخک های سر یک تاج را تداعی می کند و اشکال مثلثی متقاطع نشان می دهد که لباسی باستانی متناسب با پادشاه کتاب مقدس است. در سال 1985، این مجسمه به محوطه دانشگاه پنسیلوانیا آمد، جایی که هنوز هم پابرجاست. آرچیپنکو در سال 1964 بر اثر نارسایی قلبی در نیویورک درگذشت.

میراث الکساندر آرچیپنکو

اگرچه آرچیپنکو تا پایان عمر خود به تولید مجسمه سازی و تدریس ادامه داد، اما بیشتر به خاطر کارهای پیشگامی که در پاریس در دهه 1910 خلق کرد، شناخته می شود. به‌عنوان یکی از اولین مجسمه‌سازانی که ایده‌های کوبیسم را به مجسمه‌سازی آورد، دوره اولیه و به شدت خلاق او شامل نوآوری‌های متعددی بود که به شدت بر مجسمه‌سازی مدرن تأثیرگذار بود. اینها شامل باز شدن مجسمه با جایگزینی جامدات با فضاهای خالی و تغییر نحوه تعامل مجسمه با فضا و محصور کردن آن است. معرفی رنگ در آثار مجسمه سازی؛ و ایجاد یک فرم ترکیبی به نام «نقاشی مجسمه‌سازی» که این دو رسانه را به روش‌های جدیدی به هم نزدیک کرد.

 

او در طول زندگی حرفه‌ای خود از مواد جدید و تکنیک‌های جدید برای شکستن قرارداد استفاده می‌کرد و اغلب هر گونه وفاداری به سبک‌های رایج روز را انکار می‌کرد. از این نظر می‌توان آثار او را با دیگر مجسمه‌های پرت که آثار فیگوراتیو آن‌ها در زمان معاصرشان غیرعادی بود، یعنی الی نادلمن و گاستون لاشیز مقایسه کرد.

 

آرچیپنکو با استفاده از فرم زن به عنوان قراردادی برای آزمایش و کاوش، کار خود را با معنویت عمیقی آغشته کرد که اساس آن در سنت‌های مجسمه‌سازی فرهنگ‌های سراسر جهان بود. این تأثیرات با دانش او از سبک‌های مدرنیستی (از جمله کوبیسم و ​​فوتوریسم) ترکیب شد تا برداشتی واقعاً مدرن از مجسمه‌سازی ایجاد کند که در برابر طبقه‌بندی سخت‌گیرانه مقاومت می‌کند.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”